راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیفت نوشت» ثبت شده است

آنیتا ۵سالشه

از بچگی یه مشکل مادر زادی داشته که منجر به اختلال در حرکتش شده و تا الان کلی عمل جراحی و بیمارستان رو تجربه کرده، و متاسفانه تجربه های سخت و دردناک...

امروز بهش میگم آنیتا، بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی؟

میگه 

بزرگ شدم میخوام «راه» برم....

 

میشه براش دعا کنید که به آرزوش برسه؟ ( حمد شفا بخونیم به نیت همه ی مریض ها به خصوص آنیتای بخش ما)

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۲۰:۵۸
راهی به سوی نور

سید حسام الدین ۱۳ساله است، اما به خاطر بیماریش حدودا ۸,۹ساله به نظر می رسه، تشخیص بیماریش یه چیزی شبیه فلج جسمی هست.

برای عمل انحراف زانوهاش تو بخش ما بستری بود، از سه شنبه که عمل کرده بود دائم ازم می پرسید: خاله من کی مرخص می شم؟

منم هر بار می گفتم: زود، خیلی زود...

قرار بود پنجشنبه ترخیص بشه، وقتی فهمید، اصرار داشت که صبح خیلی خیلی خیلی زود ترخیصش کنیم.

دیشب (چهارشنبه شب) که رفتم بالا سرش برای پانسمان، گفت خاله میشه پنجشنبه بعد شام ترخیص بشم؟!

تعجب کردم

بهش گفتم تو نبودی می گفتی صبح زود می خوای مرخص بشی؟ چی شد یه دفعه؟!

گفت:  آخه از آشپزی که برام شام آورده پرسیدم که شام پنجشنبه چیه و گفته ماکارونی هست. می خوام بمونم اونو بخورم!

.

.

‌.

 

یاد خودم افتادم

چه وقت هایی که با اصرار و التماس از خدا چیزی رو طلب کرده بودم و به دست آوردنش برام مهم بود، اما چیزهایی با ارزش های پایین تر اومدن و  جای خواسته های اساسی رو برام پر کردن. 

چه وقت هایی که لذت چیزهای کوچک تر باعث فراموشی لذت های بزرگ ترم شد و بهشون قانع شدم...

چه وقت هایی که...

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ

 

ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﻳﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﻭ ﺑﺎﺯﻱ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﻔﺖ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻤﺸﺎﻥ ، ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

سوره مبارکه ی اعراف، آیه شریفه  ٥١

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۰ ، ۰۸:۴۵
راهی به سوی نور