راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زلزله» ثبت شده است

آمده بودیم تا که دل داری شان دهیم، اما 

دل داری مان دادند...

می گفتند: پل ذهاب کم ویران شدن به خود ندیده، یک بار زمان بمباران های شیمیایی صدام لعنتی،  سال۶۷ در حمله فروغ جاویدان توسط منافقین ...

و حالا زلزله...

گفت اما بعد همه شان دوباره ساختیمش، نگذاشتیم زانو بزند.

گفت این بار هم دوباره می سازیمش...مقاوم تر از قبل، با مردمی مهربان تر از قبل...


بقره۲۱۸

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

ﻳﻘﻴﻨﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ آﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۴
راهی به سوی نور


حدودا چهل ساله بود، تصادفی در یکی از روستا ها دیدیمش.موقع برگشت به محل اسکان، چون مینی بوس شون جا نداشت با ماشین ما اومد.

می گفت سه ماه هست که با همسرش از تهران  اینجا اومدن، یعنی از همون روزهای ابتدای زلزله.

پرسیدیم پس بچه ها رو چی کار کردید ؟

گفت که  بچه ندارن، گفت خدا به ما بچه نداده تا حواسمون به بچه های مردم باشه.

می گفت بعضی ها فکر میکنن فقط بچه دار شدن، یعنی مطیع امر رهبر و موثر بودن؛ اما حاج اقا مجتبی تهرانی هم موثر و مفید بود هم ولایی ولی بچه نداشت.

هر کاری از دستش بر می اومد انجام می داد، از مشت و مال بچه هایی که از صبح کار کرده بودن گرفته تا حتی همون لبخند همیشگی  شیرینش که کلی به آدم انرژی می داد.

خوش به حال زمین با این اهلش!

کهف۴۶

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا

ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ، ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻭ ﺯﻳﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﻭﻟﻰ ﺍﻋﻤﺎل ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮ ﺍﺳﺖ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۰
راهی به سوی نور

💠تا حالا عزیزی گم کردی؟

نه... نه... منظورم تو بازار نیست...

تو پارک و طبیعت هم نه...


منظورم گم شده اِیه زیر آوار... 

که ندونی زندگیش می تپه یا از تپش افتاده...


💠تا حالا شده وقت نداشته باشی؟

نه... نه... منظورم وقتِ شهر بازی رفتن نیست... 

وقتِ کتاب خوندن هم نه... 


حتی منظورم، وقتِ سرخاروندن هم نیست...

منظورم وقت عزاداری، برای عزیزته...


💠تا حالا شده هول هولکی چیزی بنویسی؟

نه... نه... منظورم مشق های کودکیت نیست... 

منظورم گزارش پرستاریِ اخر شیفت هم نیست...


منظورم وصیت نامه است...!


💠تا حالا شده نگاهت یهو رنگ عوض کنه؟

نه... نه... اصلا نمی خواستم از عشقِ اولت چیزی بگم...

 منظورم دیدنِ اولین بارِ بچت هم نیست...


منظورم نگاهیه به بچت که ندونی تو پس لرزه ی بعدی این نگاه ادامه پیدا می کنه یا نه؟


💠تا حالا شده صدای نَفَس نَفَس بشنوی؟

نه... نه... بعد از یه دویِ سریع رو نمی گما...

منظورم صدای نفسهات تو کوه نوردی هم نیست...


منظورم صدایِ نَفَس هایِ اخرِ پدر و مادرته کنارت...


💠تا حالا شده ندونی چی بگی؟

نه... نه... تو جلسه ی خواستگاری رو نمی گم...

پشتِ فرمون که عصبانی شدی هم نه...


وقتی که بخوای هم زمان خبر مرگ چند تا از عزیزای کسی رو بهش اطلاع بدی رو میگم...


💠تا حالا شده امیدت فقط به یکی باشه و دست از همه ی دنیا بشوری چون نمی تونن کاری کنن؟

اره... اره... منظورم وقتیه که زمین لرز گرفته از تبِ دوریِ یه منجی...

منظورم درست وقتیه که با تمام مصیبت ها و درد ها و رنج ها، خودتو، تو آغوشِ کسی حس می کنی که جبرانِ همه ی نبودن هاست...


(متن مالِ من نیست)

#دل_نوشته

#ز_ح

#خدایا_نگهدارمون_باش

#زلزله_کرمانشاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۷
راهی به سوی نور