راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

خدایا! اگر مهمانی داده‌ای، پس دیگر چرا حضور در این مهمانی پرمهر را قهری و الزامی کرده‌ای؟ می‌گذاشتی هرکس دوست داشت، خودش بیاید؛ مانند احرام حج و اعتکاف در مسجد است. اما این مهمانی به گونه‌ای ترتیب داده شده است که هیچ‌کس نمی‌تواند به آن وارد نشود. چون این مهمانی در ظرف زمان است، خواه ناخواه به این ظرف زمانی مبارک وارد می‌شویم؛ چه از آن بهره ببریم و چه از آن غافل باشیم. مانند اعتکاف و حج نیست که شرکت کردن در آن، اراده بخواهد و به میل افراد بستگی داشته باشد.

#برای_مهمانی_خدا_آماده_شویم

#علیرضا_پناهیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۸
راهی به سوی نور

سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌.نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.

گفتم: چرا از من سوال می کنید؟

گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و…

من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.

همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.

حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.

این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم...

پ.ن: صدها مثال برامون یادآور شد، که قضاوت هایی کردیم که بعدا متوجه شدیم درست نبوده... کاش عبرت بگیریم 

 

پ.ن۲: خوندن تجربه نزدیک به مرگ رو دوست دارم، انتشارات فرهنگی شهید ابراهیم هادی چندتا کتاب خوب تو این زمینه داره #شنود، #سه_دقیقه_در_قیامت، #بازگشت از جمله کتاب ها با همین موضوع هست

 

#تقاص

#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۶
راهی به سوی نور

حرف هایی که دلم میخواد بگم، اما نمی تونم به همه بگم

 

این چند وقت که حرف و حدیث های راجع به چند نرم افزار خرید زیاد شده، و استدلال بعضی ها از عدم لزوم برخورد، نیاز مردم به اون چند نرم افزار هست، فارغ از درست و غلط و اصل ماجرا، یه سری موضوعات برام مهم و یادآوری شد.

اما راستش نمی تونم به همه بگم، انگار اون حس و عمق و فهم من از موضوع با هیچ کلمه و یا توضیحی قابل انتقال نیست، نمی دونم برای شما هم پیش میاد یا نه، اما من یه جاهایی از اینکه بخوام نظرم  و علت و چرایی کارهام رو برای کسی توضیح بدم، واقعا عاجزم.

این موارد از اتفاقات و تصمیم های مهم زندگیم رو شامل میشه تا موارد جزیی و پیش پا افتاده...

 

اما دوست دارم یه جا با زبان قابل فهم برای خودم یه سری موارد رو یادآور بشم که بعدها یادم نره! 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۷
راهی به سوی نور

به زور شش سالش می شد

پشت سر من وایستاده بود و یه پرچم کوچک‌ رو داشت دائم می چرخند.

باباش گفت بسه، یه ذره بشین، خسته شدی.

گفت: من دوست دارم خسته بشم برای امام حسین ع

 

 

به منم یه کار بسپار، بذار برات خسته بشم...

 

پ.ن: امشب حاجت ندارم، می خوام چندتا از بارهای مسیرت رو بذاری رو دوش من، لایق می دونی؟

 

#قول_دادم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۲۷
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۲۴
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۰
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۰۶
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۰۴
راهی به سوی نور