راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

#اجازه_می_فرمایید_گاهی_خواب_شما_را_ببینم

#محمد_صالح_علاء


«بسم الله الرحمن رحیم، من عاشق شما شده ام. مرا ببخشید، گستاخی کردم و عاشق شما شده ام. می خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم. اجازه می فرمایید من گاهی خوابتان را ببینم؟ ببخشید دست خودم نیست، آن چشم های محترمتان قلب ما را می لرزاند.»


از آن روز فهمیدم، عشق به من می آموزد که همه‌ی کائنات عاشق می شوند؛ #که_عشق_یعنی_مسئولیت؛ که عاشق مسئول است و حالا عشق مرا اندازه کرده بود...

از طرفی، عشق از جمله پدیده هایی است که معدود نمی شود. عشق اول و‌دوم و سوم  و...ندارد. یعنی عشق یکی است و آدمی تنها یک بار عاشق می شود...

پ.ن: کتاب هدیه بود. بدِ که کتاب هدیه رو نخوند..‌‌.بعدا که ازت بپرسن دوستش داشتی نمی دونی چی بگی! خوندمش بالاخره!

پ‌ن۲: عاشق مسئول است.مسئول چی؟! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۶
راهی به سوی نور

#دانش_و_دانشگاه_اسلامی_وضعیت_کنونی_و_راهکارهای_وصول_به_آن

#علی_بهادری_جهرمی

#رضا_نیازی


فرزندان عزیزم! شما در دانشگاه ها به نام اسلام و برای تأمین هدف های عالیه‌ی اسلامی، فعالیت می کنید. این خصوصیت اگر در عمل تحقق یابد، می توان گفت که کمتر فعالیتی، از لحاظ ارزش با آن برابری تواند کرد...نیت های خود را خالص کنید و با هر نامی که در دانشگاه به فعالیت اسلامی سرگرمید، آن فعالیت را منتظم، هوشمندانه، همراه با حکمت و‌کاردانی و به دور از جنجال های بیهوده و تعارض های بد فرجام شکل دهید.


علم یعنی «سلاح»، ایمان یعنی «به کار برنده»، ایمان است که جهت علم را مشخص می کند.

باید تلاش کنید#کار_دست_شما_دانشجویان است

پ.ن: دانشگاه اسلامی، نمیشه تا وقتی دانشجوهاش اسلامی نباشن!

پ.ن۲:کاریکاتوری ترین نظر درباره دانشگاه اسلامی فقط جدا کردن جنسیت و خواهرم حجابت و برادرم نگاهت هست!این همه ی آنچه می خواهیم قطعا نیست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۱۴
راهی به سوی نور


این موجودِ عجیبِ در عکسِ حاضر تنها اسباب بازی محبوب این روزهای پسر دایی محترم هست که اخیرا در تمامی سفرها و‌مهمونی ها و تفریحات خانواده دیده شده و دیگه کم کم داریم به فرزند خونگی می پذیریمش!

به جرات می تونم بگم تک تک دیالوگ های کارتون این اسباب بازی(بخوانید اسباب وحشت) رو بارها و بارها از زبان پسر دایی جان شنیدیم و همگی به مرحله کهیر زدگی نزدیک شدیم.

جالبه که بدونید شده شب ها که از خواب بیدار میشه و «ایشون»  رو کنارش می بینه می ترسه!

اما دوستش داره...

به لطف کارتونی که ازش دیده، به لطف هزار توانایی ای که داره و تونسته که براش قهرمان بشه.

آرزوش اینکه شبیه اون بشه. قیافه!،هیکل و توانایی های اون رو داشته باشه...

آرزوش اینکه قسمت بعدی کارتون هرچه زودتر  ساخته بشه و اون بارها و بارها با لذت و البته دقت تمام تر کسب فیض کنه.

پسر دایی محترم «مُخْتار جان» (دقیقا با همین لهجه!) را هم بسی دوست داره، شاید تنها رقیب جدی «ایشون»، «مُختار جان» باشه.

مختار رو دوست داره چون می شناستش، چون اون هم قدرت جسمی بالایی داشته، چون آدم خوبه داستان بوده و با آدم بدا مبارزه می کرده.

رایان، بتمن رو هم دوست داره، بارها مرد عنکبوتی شده و با لباس های اون  خونه ی ما اومده، حتی هری پاتر هم می شناسه، خیلی وقت ها چترش شده عصای جادویی و سوارش شده که هممون رو جادو کنه! بدون اینکه بدونه خودش هم در حال جادو شدنه...

.

.

.

جادو میشه تا شبیه اون ها زندگی کنه و قطعا در این جادو شدن خودش کوچک ترین اراده و تقصیری نداره، اصلا اگه راستش رو‌ بخواهید حق انتخاب دیگری هم نداشته، نداشته یا نمیشناخته رو هم نمیدونم.

بالاخره ما برای شناسوندن این همه شخصیت ناب و قهرمان های واقعیِ زندگیِ دنیای واقعی تر جامعه خودمون، کلی تلاش کردیم. دیگه کم کاری والدین رو که به مراکز تصمیم ساز و تصمیم گیر فرهنگی نمیشه ربطش داد‌.

تازه با من که باشه، می گم حتی پدر و‌مادرش هم در این جادو شدن بی تقصیرن.

بی تقصیرن چون کسی بهشون نگفته اگه نیاز به بازی کردن بچه ها توسط آدم ها تامین نشه، تبلت و موبایل و آی پد و جک و جونور براش تنها وسیله ی بازی میشه و‌معلومه که پایان این اتفاق یعنی چی.

 می پرسید یعنی چی؟!



یعنی مرگ تمام خلاقیت ها و اکتشافاتی که باید در این دوران تجربه میشد ولی نشد.

 یعنی مرگ مهارت ذهنی و جسمی، مرگ اعتماد به نفس.

مرگ امنیت، که نتیجه اش اعتماد های نابه‌جای دوران نوجوانی میشه و معضل دوستی های خیابانی برای جبران این نداشتن ها. 

میشه مرگ درک محبت مادری،که نتیجه اش در فرداها، سست شدن اراده و قوه تعقل دخترهایمان با گفتن «عزیزم»های تقلبی پسرهای بازاره

بازی کردن مادر با بچه یعنی شکل گیری هویت و شخصیت کودک از همان سال های ابتدایی و باید پرسید کدام مادر بعد ساعت های طولانی کار در بیرون و سرو کله زدن با انواع و اقسام آدم ها، میتونه وقت و انرژی برای بازی با کودکش داشته باشه؟

جای این کار را مهد کودک هایی می گیرند که به روش های مدرن غربی مثلا مونته سوری درس زندگی به آینده سازانمان می آموزند. بر خوانندگان عزیز هم نگفته پیداست که چقدر این روش ها، دقیق و آگاهانه هستند، با توجه و شناختِ ویژگی های منحصر به فرد کودکانمان!

از نظر من وجود تبلت دستِ بچه پنج ساله  اصلا معنی ثروتمند بودن پدر و‌مادر و حتی توجه به نیازهای کودک رو نمیرسونه، فقر و نداشتن هم بازی برای اون تک بچه ای رو نشون میده که مجبوره تمام لحظات کودکیش رو در کنار بزرگتر های اطرافش بگذرونه.

اگه تمام تلاش و‌پول هاتون رو دارید خرج این می کنید که در آینده بچه های موفقی داشته باشید یادتون باشه:

بچه ها اون چیزی نمیشن که دلمون میخواد

اون چیزی میشن که ما هستیم.

برای خوب بودن خودمون وقت بذاریم....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۳۲
راهی به سوی نور

#دموکراسی_یا_دموقراضه

#سید_مهدی_شجاعی


توضیح و توجیه، قبل از انجام هرکار، کاملا فرسوده و نخ نماست. سیاستگزاری و برنامه ریزی ما باید به گونه ای باشد که مردم تحقق آرمان های خود را در برنامه های ما ببینند.

به عبارت دیگر برآورده ساختن خواسته ها و نیازهای مردم در مقام حرف و شعار، کاری است پسندیده و شایسته اما به عنوان برنامه یا سیاست، ابلهانه ترین کار ممکن است. هنر ما باید نیازآفرینی باشد و آرزوسازی و خواسته پردازی، به گونه ای که مردم در یکایک طرح ها و برنامه های ما، تجلی آرزوها و تحقق آرمان های خودشان را مشاهده کنند. در این صورت مسأله پرسش و پاسخ و توضیح، از بنیان منتفی می شود. اگر شما به کسی که تشنه است یا تشنه شده است، آب برسانید، تنها چیزی که از شما طلب نمی کند، دلیل است و تنها نکته ای که به ذهنش متبادر نمی شود،سوال.

پ.ن: اگه سال چاپ کتاب ۸۸نبود فکر می کردم منظور از دموقراضه یکی از رجال سیاسی فعلی کشوره...آدم یاد خیلی از کارای این روزا میوفتاد.‌‌


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۱
راهی به سوی نور

#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان

#کتاب_حمید_باکری


من اگر قرار بود یک بار دیگر زندگی کنم برنامه ام را جوری تنظیم می کردم که با علم بیشتری همین زندگی را دوباره تجربه کنم. مطمئن باشید که باز با حمید باکری ازدواج می کردم، باز همان آوارگی ها را تحمل می کردم...باز افتخار می کردم که فقط چهار سال با حمید زندگی کرده ام و همه چیز ازش آموخته ام.

من حاضر نیستم این چند سال زندگی با حمید را با هیچ چیز گرانبهایی عوض کنم. به آسیه هم همین را گفته ام. حتی به او سپرده ام«هر وقت یک حمید پیدا کردی برو باش ازدواج کن، ولی.‌‌..

#برو_یک_حمید_پیدا_کن.»

پ.ن۱: تصور وجود این آدم ها تو این دوره زمونه محال نیست اما سخته!

پ.ن۲: گاهی فکر می کنم خوندن این کتابا آدمو پر توقع می کنه! هم از خودش،هم از اطرافیانش...

پ.ن۳: به نظرم خیلی مظلوم‌بودن این دو برادرِ شهیدِ جاویدالاثر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۹
راهی به سوی نور

#صمیمانه_با_جوانان_وطنم

#سید_مهدی_شجاعی


پس نگرانی از قدرتمندی دشمن نیست، این سلاح های مخرب نیست که ترس آور است، آنچه نگران کننده و وحشت زاست،دشمن نیست، ضعف های ماست. اگر دیدبان‌های ما به خواب رفته باشند، اگر ستون پنجم دشمن از درهای نامرئی قلعه نفوذ کرده باشد، اگر عده ای از داخل قلعه، با تیشه جهل، به جان دیوارها افتاده باشند، اگر عده ای در شب های فتنه، با دست های خیانت، گرای مهمات فرهنگی ما را به دشمت بدهند، اگر عده ای ورود دشمن را لحظه شماری کنند و خبر آمدنش را مژده بشمارند، ضعیف ترین دشمن هم پیروزی را پیش چشم خود می بیند. 

#آری_هراس_از_قدرت_دشمن_نیست، هراس از ضعف های ماست..

صمیمانه با جوانان وطنم


پ.ن:انگار وقتی نوشته صمیمانه بشه،نویسنده هم دوست داشتنی تر میشه، واقعا خدا آقای شجاعی رو برای انقلابمون نگه داره....تو یکی از نوشته های آقای زائری می خوندم که ایشون چقدر برای جذب و پرورش جوون های نویسنده تلاش کردند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۱
راهی به سوی نور

#کرشمه_خسروانی_یا_مخالف_بیداد_به_طرز_همایون

#سید_مهدی_شجاعی

#نمایشنامه


(بخشی از صحبت معاویه با یزید)

چرا همه پادشاهان و سلاطین پیشین، مورخ و وقایع نگار داشته اند؟ قضاوت تاریخ و مردم، پس از مرگ، به چه کارشان می آمده.‌..برای این‌که بتوانی بدون دغدغه در حوض شراب غوطه بخوری و از زن و سگ و میمون لذت ببری،باید رعایایی کاملا احمق داشته باشی. و برای رساندن مردم به حماقت مورد نیاز، باید بی پروا هزینه کنی. از ریخت و پاش نترسی، ارث پدرت که نیست. مال مردم را صرف تحمیق خودشان می کنی....اگر این پول را این‌جا هزینه نکنی، چند برابرش را باید صرف خاموش کردن آتش کنی، سرکوب کردن قیام ها،فرو نشاندن فتنه ها...

کرشمه خسروانی

پ.ن: اولین بار که این ماجرا رو شنیدم، فرد تعریف کننده، معاندانه آخر داستان رو نگفت...هرچند سند این اتفاق خیلی مشخص نیست اما اینکه ادم خبر داشته باشه که کسی سوءاستفاده نکنه خوبه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۶:۳۶
راهی به سوی نور

#از_آخر_مجلس

#میلاد_عرفان_پور


ما سینه زدیم و‌ بی صدا باریدند

از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس، شهدا را چیدند

از اخر مجلس


پ.ن۱: بسی شعر خواندن را دوست می دارم...

پ.ن۲: همش یاد لحظه ی گریه ی حضرت آقا موقع خوندن دو بیتی«از آخر مجلس» میوفتم وقتی کتابو می بینم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۶:۲۱
راهی به سوی نور

 گاهی..!!!!

 

 

 نباید صبر کرد

 

 

          باید رها کرد و رفت

 

 

 تا بدانند اگر

 

 

                       ماندی

 

 

   رفتن را بلد بودی...

 

 

 گاهی.....

 

 

 

 

 

پ.ن: آخه چرا باید زمان امتحانم و قاطی کنم!؟

 

 

موندنم چقدر هزینه داشت برام....

 

 

یه سری تلنگرا سخته اما لازمه.... 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۹
راهی به سوی نور

این چند وقت که آشناها افطاری دعوت می کردن و من یه وقتایی نمی تونستم برم، سهم منو ‌می دادن که بیارن خونه برام....

 یه بارم که رفتم افطاری و زورم نرسید از همه ی سفره ی پررونق صاحب خونه بهره مند بشم، بازم برام غذا  کشیدن و دادن که بیارم خونه سحر بخورم...

.........................................................................................................

شما همون میزبانی بودی که انتظارشو داشتم...بی کم و کاست

من...اما اون مهمونی نبودم که انتظار داشتی..می دونم...می دونی


خدا جونم اجازه؟!من یه وقتایی سر سفرت غایب بودم،انقدر که سرم گرم خودم بود...

خدایا یه وقتایی انقدر غذای کاذب و بی ربط خورده بودم،میلم به غذاهای شما نمی رفت...


خدایا،صاحب این ماه،کریم،غفار،ستار،میزبان نمونه....

میشه آذوقه امسالمو بذاری تو‌ کوله ام؟!میشه اون سهمی که باید از این سفره بر می داشتم و بر نداشتمو برام کنار بذاری؟!


دعای وداع امام سجاد(ع) رو می خوندم...

«اللهم اجرنا علی ما اصابنا فیه من التفریط»

خدایا!تو بر کوتاهی ماهم پاداش بده!!!


خدایا به رویم بیاوری یا نه خودم از کوتاهی هایم آگاهم...

خدایا راهم دراز است و‌توشه ام اندک...نکند بی آذوقه از ماه خودت بیرونم کنی...هر چه باشم،هرچه کردم هنوز که مخلوقِ ضعیفِ،فقیرِ نیازمندت که هستم...نیستم؟!

وداع ماه رمضان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۴۸
راهی به سوی نور