دعبل و زلفا
شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۵۶ ب.ظ
فرض کن من چوبه ی دارم را به دوش کشیده ام تا ببینم کجا برپایش می کنند و مرا بر آن میآویزند. آن وقت تو مرا از مأموران مخفی می ترسانی!؟ شجاعتِ حق گویی نداریم که گرفتار باطل شده ایم.
- من که جرأت نمیکنم در سرداب یا پستوی خانه هم این گونه بی پروا سخن بگویم.
- تا دقیقه ای دیگر از هم جدا می شویم. این را به یادگار از من داشته باش:
زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان و چرخاندن میخورغ و بس!
پ.ن: افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست، از حق که گذشتی، دیگر هرچه هست باطل است... ( از متن کتاب)
#دعبل_و_زلفا
#مظفر_سالاری
#معرفی_کتاب
#نوجوان
۰۱/۰۷/۰۹