فدای سرت...
بعضی چیزها را انقدر برایمان گفته اند و تکرار کرده اند، انگار دیگر عظمتش را درک نمی کنیم.
فکرش را بکن!
حاضر است به خاطر خدایش از فرزند دردانه اش بگذرد...
چند بار تکرار کرده ای «بابی انت و امی»؟
فکر کرده ای به آنچه می گویی؟تصورش هم کرده ای؟
وقتی عظمت مولایت در حدّی است که پدر ومادرت را فدایش می کنی، یعنی حاضر نیستی به خاطرش از غرورت کم کنی؟ حاضر نیستی جایگاه و پست ومقامت را به خاطرش ترک کنی؟ حاضر نیستی اشتباهات دیگران را ببخشی و قهر های چند ساله را تمام کنی؟ حاضر نیستی کارهایی که دوست نداری را انجام دهی، چون «او» دوست دارد؟ حاضر نیستی از پول و مال و ابرویت مایه بگذاری تا کاری کنی که خرسندش کند؟
آهای!
با تو ام.
حواست هست بارها گفته ای عزیزترین دارایی هایم فدای سرت؟
چه می شود که گاهی حاضر نیستی بگذری؟ ببخشی؟ تحمل کنی؟ خودت را به تغافل بزنی؟ نادیده بگیری و بگویی
فدای سر حسین(ع)؟؟
ابراهیم(ع) حاضر است از عزیزترینش برای اطاعت مایه بگذارد؟
تو چه؟ حاضری برای اطاعت و ولایتش مایه بگذاری؟
پ.ن: اول از همه برسد به دست نگارنده!