راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

#معاد

#استاد_مرتضی_مطهری


ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مرادف خیال می کنیم. فوت از دست رفتن است؛ اگر تعبیر فوت کنیم، مرگ به معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن بود. وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغت ها «توفی» یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز بتمامه.

معاد

پ.ن: تصور اینکه «تمام عالم به سوی ابدیت می رود و هیچ چیز(!) فانی نمی شود» یه جاهایی چقدر آرامش بخش می شه و یه جاهایی چقدر ترسناک!


پ.ن۲: استحکام و منطق و علاقه ام  به اعتقاداتم رو از کتابای ایشون دارم...بخونید حتما...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
راهی به سوی نور

#قدم_کلیک_هایتان_بر_چشم

#محمدرضا_زائری


تجربه های مبشرین مسیحی را می خوانم و دلم می سوزد؛ یادداشت های روزانه ی پانصد سال پیش کاهنان دیرها را می بینم و داغم تازه می شود، جدیت کشیش های فعال در کشورهای اسلامی را نگاه می کنم و آتش می گیرم...؛ «عجبا من جد هولاء فی باطلهم و فشلکم عن حقکم...».

کاش در حوزه علمیه قم، موسسه ای به تحقیق و‌پژوهش درباره ی روحانیت می پرداخت؛ درباره ی لباس روحانیت و خانواده طلاب مطالعه می کرد، جدیدترین اس ام اس ها درباره ی ما آخوندها را مونیتور  می کرد، به تک نگاری درباره ی مناطق تحت پوشش تبلیغ ماه محرم می پرداخت، تجربه های تبلیغی منبری را مدون و منقل می ساخت، برای جدیدترین سوال ها، تازه ترین پاسخ ها را ارائه می کرد، از تجربه تبلیغی کلیسا و اهل سنت در تبشیر یا دعوت بهره می برد...

قدم کلیک هایتان بر چشم


پ.ن۱: بخش زیادی از کتاب درباره امام موسی صدر بود...جنبه هایی از زندگی این بزرگوار مطرح شد که واقعا جای حسرت بود که چرا انقدر این ادم برای امثال من شناخته شده نیست‌... دلم می خواد بیشتر با اندیشه هاشون اشنا بشم...چی بخونم؟

پ.ن۲: کتاب، دیدگاه های نویسنده درباره موضوعات مختلف بود...نگاه آقای زائری زاویه جدیدی رو نشون می ده که فارغ از درست یا غلط بودنش به نظر من لازمه باهاش آشنا شد...

پ.ن۳: یه انتقادی که به برخی از ما وارده و تو کتابم بهش اشاره شده و منم به شدت باهاش موافقم اینکه ما عادت کردیم دایره ی خودی مون رو انقدر تنگ بگیریم که معمولا کسی توش جا نمیشه!!!

دلم می خواد  بعدا راجع به این موضوع مفصل صحبت کنم ...

 اطراف من پر از این آدم هاست که با کوچکترین اختلاف سلیقه ی(دقت کنید سلیقه، نه تفاوت در اصول و چارچوب ها)  اتهام خارج بودن از دایره نظام رو به طرف می زنن و حتی حاضر نیستن از اون آدم در جایی که قبولش دارن استفاده کنن...‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۹
راهی به سوی نور

#قرآن

#الله


خواندمت

از پس قرن ها فاصله

از پس روزگار غربت و مظلومیت

خواندمت

صفحه صفحه هایی که نسل های قبل ترم خوانده بود

همان بشارت ها

همان انذارها

احکام های مشابه را

داستان هایی که تو هم خوانده بودی

حتی صدها سال قبل

لذتش صدچندان می شود وقتی حس می کنی، کتابی را می خوانی که مولایت خوانده، که اسطوره های زندگیت خوانده...

اشتراکمان در کتاب بی نظیر است...

حالا ما همه به یک وعده دل خوشیم

به یک بشارت شادیم 

و انذارهای مشابه داریم....


و قشنگ ترین آیه ات را بارها زمزمه می کنم...

« الا بذکر الله تطمئن القلوب»

قران

پ.ن:چه شکاف عمیقی بود بینمان...

خدایا زندگی ماراقرانی، مشغله هایمان را قرانی و مرگمان را قرانی مقدر کن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۰۸:۵۵
راهی به سوی نور

 #به_بلندای_آن_ردا

#سید_علی_شجاعی

.

هرچقدر نبوغ و سیاست در آستین داشته باشد، باز زیرکی ابوالحسن را نخواهد فهمید...

که به اجبارش رنگ انتخاب زده و همه را بازی اختیار داده...

وگرنه می‌داند که نیامدنش می‌شد حکایت پدرم و پدرش...

اگرچه هارون بلند اندیشی مرا داشت و خودش را اسیر به بند کشیدن موسی بن جعفر کرد و تاریخ را تا همیشه علیه خود شوراند، اما هر خِردِ خُردی هم می‌داند که یکسر جهل است اگر شبی را بی بیم این خاندان صبح کنی...

👈احمق است آن‌که می‌پندارد که از شمشیر باید ترسید... حکومت شمشیر را می‌توان برابر سپر گرفت و شمشیر بران‌تر آورد، اما... حکم قلب را هیچ سپاهی یارای برابری نیست...

به بلندای آن ردا


پ.ن: نتیجه ی معرفت بیشتر، محبت بیشتر است...

پ.ن۲: وای اگر امام رضا(ع) نداشتم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۳۸
راهی به سوی نور

#نیمه_پنهان_ماه_۶

#مهدی_باکری به روایت همسر شهید


پدر پیشانی دختر را می بوسد، صفیه جای همه کس مهدی بود. همسنگر، همسر، مادر و دختر. دختر... کاش یک دختر داشتند؛ یه یادگار از مهدی، دلش فشرده شد. می دانست مهدی برایش نمی ماند. مهدی با انگشت آیه ای را که خود صفیه برایش آورده بود نشانش داد و برایش خواند «المال والبنون زینة الحیوة الدنیا» و به صفیه که مثل سوگلی کلاس، راست و بی حرکت به حرف های معلم گوش می دهد، گفت:« می بینی خدا چی میگه. نبینم صفیه روزی بشینه و غصه بخوره چرا بچه نداره.»

نیمه پنهان ماه

پ‌ن: یه جمله ی جالب تو کتاب هست:«خاک بر سر من اگه یه لحظه زندگیم برای خودم باشه»...

یعنی اگه شهید اینو بگه ما باید چی بگیم؟


پ.ن۲: چهل دقیقه تاخیر در برنامه ی اردو پیش اومد، به پیشنهاد دوستم این کتابو خوندیم...


پ.ن۳: در هر موقعیتی میشه کتاب خوند!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۴
راهی به سوی نور

#زندگی_به_سبک_روح_الله

#علی_اکبر_سبزیان


تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه ی قلبم منقوش است...


پ.ن۱: فکر می کنید بخشی از نامه ی کی به کی باشه این مطلب؟

فرهاد به شیرین، مجنون به لیلی، بیژن به منیژه؟

نه! بخشی از نامه ی قدرتمندترین و پر ابهت ترین رهبر سیاسی دنیا، حضرت امام خمینی(ره) از بیروت به همسرشون!


پ.ن۲:کتابو با یکی از دوستان همخوانی کردیم...بعد از هر بخش ممکن نبود نگیم وااای، آخیییی، جدییییی؟ اللللهی، عززززیییزم  و....

پر از تعجب از این همه رفتاری اسلامی واقعی در برابر خانواده... نمونه رفتاری که نایاب نباشد قطعا کم یابِ.‌..میشه این مرد رو دوست نداشت؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۸
راهی به سوی نور

#اسماعیل

#امیر_حسین_فردی

اسماعیل اخم هایش توی هم رفت و گفت:« یعنی چی،ما شاه داریم، ارتش و هواپیما داریم، مگه میشه؟»

-حالا که شده، شاه رو که خود آمریکایی‌یا شاه کردن، ارتش و دولت و مجلس هم دست خودشون، چهار نعل دارن مملکت رو می چاپن! هرکس هم که مخالفت کنه، سرش بالای داره یا جاش تو زندان و تبعیده.

-یعنی...

- یعنی همین دیگه. آیت الله خمینی مرجع تقلید ما، با شاه و‌آمریکا مخالفت کرد. به نجف تبعید شد. الان آیت الله طالقانی چند ساله زندانه. اون وقت این آقا که از خودشونه، این طوری بادش کردن می فرستن بالای منبر، تا حواس مردم از مجاهدای واقعی پرت بشه و‌فکر کنن، این جناب همون ابوذر زمانه و‌قهرمان دورانه..

-یعنی...!؟

- یعنی مذهب علیه مذهب، یعنی دین علیه دین، یعنی کلاه گشادی که تا خرخره سرمون می ذارن. یعنی اینکه حواسمون خیلی باید جمع باشه...

اسماعیل

 پ.ن: آقای فردی رو به مسجد جوادالائمه میشناسم...روزگاری که مسجد سنگر بود به معنای واقعیش...خدایش بیامرزد...شادی اش صلوات

پ.ن۲: استکبار ستیزی به بهترین شکل در رمان های اقای فردی نمود داره چه این کتاب چه سیاه چمن چه گرگ سالی...

پ.ن۳: مساجد را دریابیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۳۰
راهی به سوی نور

 #بی_خبری_ها

#میلاد_عرفان_پور

.

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

که خدا از تو خبر دارد و من بی‌خبرم

رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

گرمی طبعم از آن است که دل سوخته‌ام

سرخی رویم از این است که خونین‌جگرم

کار عشق است نماز من اگر کامل نیست

آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم

ای که در آینه هر روز به خود می‌نگری

من از آینه به دیدار تو شایسته‌ترم

عهد بستم که تحمل کنم این دوری را

عهد بستم ولی از عهد خودم میگذرم

مثل ابری شده ام در به در و شهر به شهر

وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم.....

بی خبری ها

پ.ن: ما خونمون شب شعرم داریم،شماهم از این کارا کنید کلی لذت می برید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۵۱
راهی به سوی نور

#رقعه

#سید_حمیدرضا_برقعی


قسم به معنی «لا یمکن الافرار» از عشق

که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رایت إلا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سر سرای خداوند می روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

زهیر گفت حسینا!بخواه از ما جان 

حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر...

رقعه

پ.ن: این شعر عجیب وصف حال «شهید حججی» هست...خدایش بیامرزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۵۰
راهی به سوی نور

#زنده_باد_کمیل

#محسن_مطلق


گاهی با خود فکر می کردم که، خدایا این جماعتِ عاشق، در دل این سنگرهای خاک گرفته و ناامن به دنبال کدامین گُم شده آمده اند؟! چرا این همه سختی را بر خود هموار کرده اند.

 بعد از لختی تفکر، پی بردم که در هیچ جای دنیا مانند این سنگر های کوچک، عقیده انسان امنیت پیدا نمی کند، و هیچ جای دنیا، مانند این سنگرها آکنده از محک امتحان نیست، سنگرهایی که هر کدامش روزنه ای بود به بهشت.

زنده باد کمیل


پ.ن: سنگرهای ما کجاست؟ امتحان های سنگرهامون چی هست؟ برای امنیت عقیده هامون چه سنگری رو‌ساختیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۰
راهی به سوی نور