#رسول_مولتان
#روایتی_از_زندگی_سردار_فرهنگی
#شهید_سید_محمد_علی_رحیمی
به روایت همسر شهید: #مریم_قاسمی_زهد
به کوشش: #زینب_عرفانیان
گاهی اوقات انسان بعضی از واژه ها را به اندازه تحت اللفظیاش، درک و حس میکند.واضح است که آشنایی با آن و فهم از آن، برایش محدود است.
و اما هنگامی میرسد که انسان با آن واژهها زندگی میکند و روح خود را با روح آن معانی، میآمیزاند.
و آنگاه دیگر محدودیتی نیست، که دنیایی دیگر است، حال و هوایی دیگر است و به قولی عالمی دیگر...و از جمله آن واژه ها
هجرت است و غربت...
برای من حقیر، تا کنون ابوذر فقط یک نام بوده و ربذه فقط یک مکان. و اینک آرام آرام فهیمدهام که ابوذر تنها یک نام نیست؛ بلکه روحی است به بلندی همه غریبان و بیکسان، و ربذه تنها یک مکان محدود نیست؛ بلکه فضایی است برای تمام غریبان. و حقیقتا چه عالمی است این عالم ابوذر و ربذه!
که هم یک بیابان بی کسی است و هم بارش عطر کرامت.
پ.ن: یه سری چیزا به معنای واقعی روزیت میشه! خوندن این دوتا کتاب پشت هم روزیم بود