#صحیفه_آفتاب_۳
گزیده صحیفه ی #امام_خمینی(ره)
یک التیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد برای ایران و سربازش...یک مطلبی را می خواستند که تقریبا اسارت ایران بود ومیگفتند باید از مجلس بگذرد، آن را به مجلس بردند و همه ی اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند.
در یک مجله ی خارجی نوشته است که یکروحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأی مخالف داد. بقیه جرأت پیدا کردند ورأی مخالف(دادند)؛ رد کردند التیماتوم را. آن ها هم هیچ غلطی نکردند.
پ.ن: مجلس اگر وابسته و ترسو نباشه و آزاداندیش باشه در حداقلی ترین شرایط میشه این!
پ.ن۲: فکر کنم اون روحانی آیت الله مدرس باید باشند. بله ؟
پ.ن۳: یک روز که مدرس از مجلس به خانه برمی گشته، عده ای از مردم به منزل او میریزن و با سر و صدای زیاد میگن: آقا! این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است. مدرس جواب میده: اگر بیست راس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند نهار چه میخورید، جواب چه میدهند؟! همه گفتند: جو! و مدرس گفت آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند؛ این وکلایی که شما انتخاب کردهاید همین قدرند؛ بروید آدم انتخاب کنید.
پ.ن۴: توروخدا وقتی آدم نفرستادیم مجلس انقد غر غر نکنیم! خودمان کردیم...