راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لبنان» ثبت شده است

#مرد_رؤیاها

#سید_مهدی_شجاعی

#انتشارات_نیستان



اما در مورد دکتر چمران یک سوال عجیب تر برای من مطرحه. شاید شما که عالم دینی هستید، پاسخش رو داشته باشید. و‌اون اینکه این خصوصیات متضاد چطور در یک انسان جمع میشه؟

مهر و عاطفه و محبت در نهایت، دلاوری و سلحشوری و رشادت در نهایت، هوش و ذکاوت و درایت در نهایت و...

خیلی از صفات دیگه که جمع شدن دوتاش تو یک آدم محال به نظر می رسه، برای اینکه مثل تضاد صفات حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) است.

امام صدر: شما در صورتی می تونید به پاسخ این سوال برسید که الگو، محبوب و معشوق اونو بشناسید. کسی که چمران سعی می کنه یک ماکت کوچکی از اون عظمت رو در خودش پدید بیاره.

کسی که حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام در مقابل او مثل ستارگانی هستند در مقابل خورشید...


پ.ن: کتاب نمایشنامه ای فوق العاده در مورد شخصیت شهید چمران است، از قبل از انقلاب تا بعد از ورودش به لبنان.

پ.ن۲: دو تا حسرت بزرگ بعد خوندن کتاب داشتم، یکی اینکه چرا فقط تا لبنان، چرا بعدش نه!؟ (آقای شجاعی لطفا ادامه اش بدید!😁)

و‌دومیش اینکه چرا کسی هنوز این فیلم رو نساخته؟!(اگه اقای سلحشور‌ خدابیامرز زنده بودن، می نوشتم: آقای سلحشور لطفا این فیلم رو‌بسازید!😊)

پ.ن۳: چمرانِ دوست داشتنی، دوست داشتنی تر شد برام... ان شاءالله خدا علی القاعده ما رو شبیهش کنه! نه استثنا

پ.ن۴: یکی از کتاب های محشری بود که تا الان خوندم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۱:۳۹
راهی به سوی نور

#قدم_کلیک_هایتان_بر_چشم

#محمدرضا_زائری


تجربه های مبشرین مسیحی را می خوانم و دلم می سوزد؛ یادداشت های روزانه ی پانصد سال پیش کاهنان دیرها را می بینم و داغم تازه می شود، جدیت کشیش های فعال در کشورهای اسلامی را نگاه می کنم و آتش می گیرم...؛ «عجبا من جد هولاء فی باطلهم و فشلکم عن حقکم...».

کاش در حوزه علمیه قم، موسسه ای به تحقیق و‌پژوهش درباره ی روحانیت می پرداخت؛ درباره ی لباس روحانیت و خانواده طلاب مطالعه می کرد، جدیدترین اس ام اس ها درباره ی ما آخوندها را مونیتور  می کرد، به تک نگاری درباره ی مناطق تحت پوشش تبلیغ ماه محرم می پرداخت، تجربه های تبلیغی منبری را مدون و منقل می ساخت، برای جدیدترین سوال ها، تازه ترین پاسخ ها را ارائه می کرد، از تجربه تبلیغی کلیسا و اهل سنت در تبشیر یا دعوت بهره می برد...

قدم کلیک هایتان بر چشم


پ.ن۱: بخش زیادی از کتاب درباره امام موسی صدر بود...جنبه هایی از زندگی این بزرگوار مطرح شد که واقعا جای حسرت بود که چرا انقدر این ادم برای امثال من شناخته شده نیست‌... دلم می خواد بیشتر با اندیشه هاشون اشنا بشم...چی بخونم؟

پ.ن۲: کتاب، دیدگاه های نویسنده درباره موضوعات مختلف بود...نگاه آقای زائری زاویه جدیدی رو نشون می ده که فارغ از درست یا غلط بودنش به نظر من لازمه باهاش آشنا شد...

پ.ن۳: یه انتقادی که به برخی از ما وارده و تو کتابم بهش اشاره شده و منم به شدت باهاش موافقم اینکه ما عادت کردیم دایره ی خودی مون رو انقدر تنگ بگیریم که معمولا کسی توش جا نمیشه!!!

دلم می خواد  بعدا راجع به این موضوع مفصل صحبت کنم ...

 اطراف من پر از این آدم هاست که با کوچکترین اختلاف سلیقه ی(دقت کنید سلیقه، نه تفاوت در اصول و چارچوب ها)  اتهام خارج بودن از دایره نظام رو به طرف می زنن و حتی حاضر نیستن از اون آدم در جایی که قبولش دارن استفاده کنن...‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۹
راهی به سوی نور