#دفترچه_نیم_سوخته_یک_تکفیری
#محمدرضا_حدادپور_جهرمی
-ارزشش رو داره؟ تو داری هم وطنای خودت و مسلمونا رو می کُشی!
-من داشتم با اسد می جنگیدم.
-با اسد؟ مملکتت رو تبدیل به خاک وخاکستر کردی! داشتی با اسد می جنگیدی؟
- دستور این بود: اسد باید بره.
-دستور؟ این چه حرفیه؟ می دونی همونایی که بهت دستور می دن، الان دارن تو اروپا و آمریکا توی کاباره ها می رقصن؟ این فیلم رو از زن و دختر ابوبکر البغدادی تو صومعه ی لندن دیدی؟ این یکی فیلم رو از ابوعدنان توی کاباره دیدی؟ فیلم ابوعمر القفازی رو که داره بچه ها رو آزار جنسی می ده، دیدی؟
فیلم ها را برایش پخش کردند و دیده بان تکفیری با تعجب فقط نگاه می کرد و تند تند می گفت: الله اکبر. الله اکبر...
پ.ن: ۳ داستان کوتاه درباره تکفیری و داعشی ها، داستان هایی که با خوندنشون با بخشی از حقیقت وماهیت این گروهک و اهداف پشت پرده ی اون ها آشنا می شید
پ.ن۲: نسبت به کتاب های دیگه اش، تقریبا کتاب متفاوتی از نویسنده بود.
پ.ن۳: #کتاب_امانت_گرفتم