یه دختر بچه توی صحن حرم گریه می کرد، مضطرب وبی هدف این ور و اون ور حیاط می دوید، رفتیم پیشش، فهمیدیم گم شده، بردیمش دفتر گمشدگان.
اسمش رو اعلام کردند و الحمدالله در آخر کار مامانش پیدا شد!
توی صحن های حرم، بچه ها دو دسته میشن، یه دسته بچه هایی که فارغ از نگرانی و بی دغدغه در حال دویدن های بی هدف و سرگرم کردن خودشونن، گریه هم نمی کنن و مضطرب نیستن، دسته دوم، بچه هایی هستن که فهمیدن گم شدن، گریه می کنن، نگرانن و واسه پیدا کردن کمک اینور واونور می دوند.
این دسته، «نشونه» ی گم شدن خودشون روبهت منتقل می کنن، و «فلق» هایی که از رفتارهاشون هست مطمئنت می کنه، این بچه گم شده و با اون یکی بچه که داره بازی می کنه وپدر و مادرشم کنارشن فرق داره و نیازه که تو کمکش کنی.
امام رضای مهربونم(ع)، می دونم باید «فلق» های یتیم بودنم روبه محضرتون بیارم تا پدرم بشید، می دونم باید نیازمندیم روابراز کنم تا رفع نیازم کنید، من تا وقتی خودم رو تنها و بی کس وبی پناه ودست خالی حس نکنم، یاوری وکمک دادن شما هم به دستم نمی رسه.
اقرار می کنم
من آن یتیمی هستم که باید مأوایم دهی
منم آن گمراه وراه گم کرده ای که نیاز به رهبری وهدایتت دارم
عائله مند ونیازمندی که باید از نعمت خودت بی نیازم کنی
من به نیازمندی ام اقرار می کنم
الضحى
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ
ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻳﺘﻴﻢ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩ ؟(6)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ
ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ ؟(7)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ
ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﺳﺎﺧﺖ ؟(8)