من که هنوز زنده ام :)
دیروز اتفاقی وقتی تلویزیون رو روشن کردم با این دیالوگها مواجه شدم:(برنامه ی قرعه کشی هدایای یه برندی بود!)
-تا اخر سال چیزی نمونده، شما که می خواید وسایل خونه رو عوض کنید، خوب زودتر بکنید دیگه! که بعدشم تو قرعه کشی بووووق شرکت کنید
-برید خرید کنید، وسایلو عوض کنید این آخر سالی، رنگ زندگیتون عوض شه...
.
.
.داشتم از یکی از خیابون های شهر عبور می کردم، مغازه های فرش فروشی، شلوغ نه! غلغله بود... واقعا عید میشه، باید همه فرش نو بخرن!؟!
.
.
.
. مسیر برگشت از دانشگاه من، از چهارراه ولیعصر(ع) می گذره، یعنی دلم می خواد گریه کنم انقدر ترافیکه! آخه چرا؟!
.
.
.
بعد چند وقت دوستمو دیدم، میگه، سلام، خوبی؟ چه خبر؟ خریدای عیدتو کردی؟
-یعنی واقعا باید هر عید خرید کرد؟
این عید هیچی! هیچی ! نخریدم، چون واقعنی هرچی فکر کردم چیزی نیاز نداشتم... اگه زنده موندم و اتفاقی برام نیوفتاد بهتون می گم...شما هم تجربه کنید، بعید می دونم ادم رو بکشه😂