#قدم_کلیک_هایتان_بر_چشم
#محمدرضا_زائری
تجربه های مبشرین مسیحی را می خوانم و دلم می سوزد؛ یادداشت های روزانه ی پانصد سال پیش کاهنان دیرها را می بینم و داغم تازه می شود، جدیت کشیش های فعال در کشورهای اسلامی را نگاه می کنم و آتش می گیرم...؛ «عجبا من جد هولاء فی باطلهم و فشلکم عن حقکم...».
کاش در حوزه علمیه قم، موسسه ای به تحقیق وپژوهش درباره ی روحانیت می پرداخت؛ درباره ی لباس روحانیت و خانواده طلاب مطالعه می کرد، جدیدترین اس ام اس ها درباره ی ما آخوندها را مونیتور می کرد، به تک نگاری درباره ی مناطق تحت پوشش تبلیغ ماه محرم می پرداخت، تجربه های تبلیغی منبری را مدون و منقل می ساخت، برای جدیدترین سوال ها، تازه ترین پاسخ ها را ارائه می کرد، از تجربه تبلیغی کلیسا و اهل سنت در تبشیر یا دعوت بهره می برد...
پ.ن۱: بخش زیادی از کتاب درباره امام موسی صدر بود...جنبه هایی از زندگی این بزرگوار مطرح شد که واقعا جای حسرت بود که چرا انقدر این ادم برای امثال من شناخته شده نیست... دلم می خواد بیشتر با اندیشه هاشون اشنا بشم...چی بخونم؟
پ.ن۲: کتاب، دیدگاه های نویسنده درباره موضوعات مختلف بود...نگاه آقای زائری زاویه جدیدی رو نشون می ده که فارغ از درست یا غلط بودنش به نظر من لازمه باهاش آشنا شد...
پ.ن۳: یه انتقادی که به برخی از ما وارده و تو کتابم بهش اشاره شده و منم به شدت باهاش موافقم اینکه ما عادت کردیم دایره ی خودی مون رو انقدر تنگ بگیریم که معمولا کسی توش جا نمیشه!!!
دلم می خواد بعدا راجع به این موضوع مفصل صحبت کنم ...
اطراف من پر از این آدم هاست که با کوچکترین اختلاف سلیقه ی(دقت کنید سلیقه، نه تفاوت در اصول و چارچوب ها) اتهام خارج بودن از دایره نظام رو به طرف می زنن و حتی حاضر نیستن از اون آدم در جایی که قبولش دارن استفاده کنن...