یکی از دوستان تعریف میکرد چند وقت قبل، دخترش اصرار پشت اصرار که بریم مشهد، دوست ماهم چشماش قلبی ❤️ شده که به به چه بچه ی امام رضا ع دوستی؛
که بعدش دخترش گفته بریم موج های آبی! مشهد...
من می شناسم کسانی که به خاطر جوانب سفر مشهد و اصرار بچه ها برای حضور در محیط ییلاقی و تفریحات آبی و... (به خاطر تبلیغات گسترده) شاید فقط یکی دو بار برن حرم.
بد نیست که مشهد رو با تفریحاتش بخوایم تبلیغ کنیم؟
سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود.نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.
گفتم: چرا از من سوال می کنید؟
گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و…
من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.
همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.
حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.
این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم...
پ.ن: صدها مثال برامون یادآور شد، که قضاوت هایی کردیم که بعدا متوجه شدیم درست نبوده... کاش عبرت بگیریم
پ.ن۲: خوندن تجربه نزدیک به مرگ رو دوست دارم، انتشارات فرهنگی شهید ابراهیم هادی چندتا کتاب خوب تو این زمینه داره #شنود، #سه_دقیقه_در_قیامت، #بازگشت از جمله کتاب ها با همین موضوع هست
#تقاص
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی_کتاب
حرف هایی که دلم میخواد بگم، اما نمی تونم به همه بگم
این چند وقت که حرف و حدیث های راجع به چند نرم افزار خرید زیاد شده، و استدلال بعضی ها از عدم لزوم برخورد، نیاز مردم به اون چند نرم افزار هست، فارغ از درست و غلط و اصل ماجرا، یه سری موضوعات برام مهم و یادآوری شد.
اما راستش نمی تونم به همه بگم، انگار اون حس و عمق و فهم من از موضوع با هیچ کلمه و یا توضیحی قابل انتقال نیست، نمی دونم برای شما هم پیش میاد یا نه، اما من یه جاهایی از اینکه بخوام نظرم و علت و چرایی کارهام رو برای کسی توضیح بدم، واقعا عاجزم.
این موارد از اتفاقات و تصمیم های مهم زندگیم رو شامل میشه تا موارد جزیی و پیش پا افتاده...
اما دوست دارم یه جا با زبان قابل فهم برای خودم یه سری موارد رو یادآور بشم که بعدها یادم نره!
فرار می کنم به سمتت
از حجم خفه کننده ی سیاهی های اطراف
از وسعت کمر شکن دردهای انبوه زندگی
از حالِ ناخوشِ روزگار
از ...
می آیم به سمت وسیع ترین و سریع ترین راه حل زندگی
لذت مناجات، چیزیه که خیلی از ماها توش مشکل داریم .
هنوزم حرف زدن با بندههای خدا برا خیلی از ماها بیشتر از حرف زدن با خدا لذت داره.
اگه کسی به لذت مناجات با خدا برسه، از همه غمای عالم خلاص میشه.
اصلا غم، برا کسیه که لذت حرف زدن با خدا رو نمیچشه.
طرف، زیر و زبر زندگیش رو غم و غصه پر کرده؛ اما عاشق که میشه، وقتی با معشوقش حرف میزنه ، انگار هیچ غمی تو عالم نیست که بتونه یه ذره فکر اون رو به خودش مشغول کنه.
نکته لطیفی تو این عبارت مناجات هست که به خدا میگه:
لذت مناجات رو خود این بندهها به دست نمیآرن، این تو هستی که لذت مناجاتت رو به اینا می چشونی.
«فَبِکَ» یعنی اونی که این لذت رو میده، خودِ تویی.
چه شیرینه وقتی حتی لذت رو هم خود خدا تو کام آدم میذاره!
درباره کتاب:
این مجموعه (طعم شیرین خدا) بنا داره با تکیه به آیات قشنگ قرآن و حدیثای پر از نور اهل بیت عالم خدا رو معرفی کنه و از معرفی خدا به معرفی ابعاد مختلف دین هم برسه.
کتاب دوم این مجموعه، درباره دو تا موضوع مهم صحبت میکنه:
یکی همراهی خدا با بندههایی که دوست دارن از زمین به آسمون سفر کنن و یکی هم درباره مهربونی عمومی خدا که به همه بندههاش میرسه....
#طعم_شیرین_خدا_۲
#می_شود_این_قدر_مهربان_نباشی؟!
نویسنده: #محسن_عباسی_ولدی
#انتشارات_آیین_فطرت