راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چادر» ثبت شده است

-یه سوال بپرسم؟

- بپرس

- سخت نیست؟

- چی؟

- چادر...

- جا خوردم!

برای جوابش باید تمام اتفاقای این چند سال رو مرور کنم

از لجظه ای که فکرکردم دوستش دارم تا اون لحظه لحظه هایی که مثل یه بچه هر روز کامل و کامل تر شد.تا اون روزی که فهمیدم چادر آداب داره باید آدابش رو بدونی که عاشقش بشی...

باید روزهای گرم تابستونمو مرور کنم! روزهای ماه رمضون این چندسال یادم نباید بره...سر ظهره وسط مرداد با دهن روزه!

یاد روزای بارونی، خیس شدن و نفوذ آب تا عمق جونت

روزهای زمستون رو هم مرور کردم...روزهایی که به خاطر رنگ سیاه،چادرت نقش کولر و بازی می کنه برات و یخ یخ میشه، یاد  اون همه لباس و پالتو و کاپیشن که به خاطر مدل و حجمشون نمی شد زیر چادر بپوشم و باید قیدشون رو میزدم...

حرف لباس شد باید به یاد بیارم دقتی که تو جنس روسری باید بکنی که از سرت با وزن چادر سر نخوره، باید حواست به شالی که می خری باشه که زیادی پف نداشته باشه...به رنگ و لعاب روسریت که باید به حرمت چادرت بیاد...

مرور می کنم تمام این 5 سال رو

از اینکه خود خانواده باورشون نمی شد و می گفتن نهایت دو هفته رو سرم می مونه!

حرف کسی که گفت چادر سر کردی که شغل دولتی گیر بیاری!

تیکه ها و طعنه ها! صدای قار قاری که گاه و بی گاه از کنار گوشت میشنوی

فحش هایی که بارها بی دلیل، بی درگیری صرفا به خاطر چادری بودنت خوردی

صحنه هایی که باید در رسانه ها ببینی و درد بکشی! قاتل ها و جانی ها را با چادر تو به دادگاه میاورند....زن های سطح پایین اجتماعی در فیلم ها همه چادری اند...

اولین بغض بیمارستانت...یاد اینکه وقتی حیای چادر و فهمیدی باید حیای نگاه هم بفهمی و استادی که صرفا به خاطر نگاهت هم مسخره ات کرد هم بهت نمره نداد...

یاد سوپروایزری که گفت چادرتو در نیاری حضوری برات نمیزنم و نزد...

یاد اتاق عملی که حاضر نشدی اسکراب مشترک با اقایون انجام بدی...

یاد اولین باری که گفتی نامحرم فامیل و غیر فامیل نداریم که...باید تو مهمونی ها هم چادر سر کنم...

یاد اولین واکنش ها!یاد اینکه چند لحظه شک کردی! موندی! نرفتی بیرون از اتاقت!

باید یادت بیاد تمام پارک چیتگری که به عشق دوچرخه سواریش می رفتی و حالا فقط ناظر دوچرخه سواری فک و فامیل شدی...

یاد به دریا زدن و دوچرخه سواری های شمال که حالا شان چادرت مانع خیلی از حرکات و رفتارها شده...

یاد سختی جمع کردن چادرت تو کوه نوردی و رانندگی و و باد و بارون... یاد اینکه باید همش حواست باشه که لای پله برقی، در تاکسی و ماشین و... گیر نکنه، به تیغ و شاخه ی گل و گیاهی گیر نکنه؛ به اینکه باد کنارش نزنه، به اینکه با دست پر حواست باشه چادرت کنار نره و....

یاد تنها چادری خانواده بودن...

پس سخته...

اما چرا من ولش نمی کنم؟

 همه این سختی ها رو مقایسه می کنم با چیزای مهم دیگه زندگیم

اینکه تو خیابون راه می رم بی اینکه کسی بخواد بهم حرفی بزنه که شأن و جایگاه زنانه ام زیر سوال بره...بی اینکه به محض تاریکی هوا احساس خطر کنم از حضورم در خیابون ها...بی اینکه وقتی منتظر تاکسی ام هر کس و ناکسی به خودش جرات بده که بوق بزنه

می ارزه به اینکه اقایون همکلاسی وهم کار لحن وادبیات و نوع برخوردشون دستشون بیاد که باید چطور باشه... می ارزه به اینکه  بهشون خیلی غیر مستقیم بگی خانومی کسی نیستی، اسم کوچیک صدا زدن نداریم و...

می ارزه به اینکه ثابت کنی با تمام این محدودیت ها میشه کاری کنی که اونقدر خوب و موثر باشی که حتی اگه با ظاهرت مشکل داشتند به خاطر مهارت و علم و اخلاقت نتونن کنارت بزنن...

می ارزه تو سرما و گرما، آفتاب و بارون سرت کنی که با تمام گوشت و پوستت تفاوت نگاه های هوس آلود مردان شهرت رو متوجه بشی...که خط نگاهشون با رد شدن از کنارشون به تو نباشه...

می شه ...

میشه با همه عزیزانت بجنگی و تحقیر شدن ها و مسخره شدن ها رو تحمل کنی که یه دیدگاه غلط و ذهنیت اشتباه رو اصلاح کنی...

ارزشش رو داره...این همه سختی به اینکه حس کنی در گناه دیگری شریک نشدی به اینکه مطمئن باشی در پاشیده شدن خانواده ای نقش نداشتی به اینکه حس کرامت کنی چون غیر ظاهر جذاب چیزهای دیگه ای داری که بتونی با ارایه اش هویت پیدا کنی...که بهت توجه بشه.

از همه مهم تر....می ارزه

به قیمت اینکه تمام زندگیت رو بدی برای تحمل سختی چادر سر کردن ولی حس کنی حجابت، لبخند تمام زندگیت رو همراه داره....

می ارزه در جهت هدف نهایی زندگیت اندک سختی دنیوی رو هم تحمل کنی، می ارزه سختی هات رو خودت با جون و دل بپذیری که سختی و مصیبت های بزرگ که تحملش از حد توانت بیشتر هست دامن گیرت نشه...

 

خواهر جونی می دونم تو چادری شدنت هیچ نقشی نداشتم اما چادری شدنت کلی خوشحالم کرد...

یادت باشه خیلی از رزق ها روزی هر کس نمیشه؛ و مهمتر از اون با دستای امام حسین(ع) به هر کسی چیزی نمی دن

یادت باشه هر بار که چادرتو سر کردی گوشه اش رو بگیری و ببوسی و بگی  هذه امانتک یا فاطمه الزهرا...

یادت نره چادری شدن آداب داره وقتی آدابشو فهمیدی عاشقش می شی


چادری شدنت مبارک.....

 

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۰:۵۹
راهی به سوی نور