راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرستاران» ثبت شده است

#دوران_کوران
#سید_حسام‌_الدین_رایگانی

از مرور خاطرات، لبخندِ سردی روی صورتم می نشیند و سریع محو می‌شود. دلخوشی‌های دوست داشتنی، حالا جایشان را به تردید و ترس داده‌ند. دارم فکر می‌کنم شاید حواسمان نبود... شاید قدرِ یک دست دادنِ ساده را هم ندانستیم که حالا باید از فاصله دو متری و با احتیاط معاشرت کنیم. شاید حالا آن بهانه‌های شیرین، آن جمع شدن‌های بدون واهمه، آن خندیدن‌های بلند و آن مسافرت‌های پرخاطره تبدیل به حسرت شده اند که معلوم نیست این مریضی تا که می‌خواهد نبودنشان را به رخمان بکشد... خلوت شدن یک‌باره شهر دلم را حتی برای ترافیک هایش تنگ کرده است... خلوت شدن این که به دلیل تعطیلات و استراحت نیست! دلیلش ویروس مرموزی است که برای روح مردم شده و همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داده است. حال و هوای شهر گرفته شده. خبری از پارک های شلوغ و صدای بچه‌ها نیست، خبری از حضور دانش‌آموزان و دانشجویانِ کوله‌به‌دوش در خیابان‌ها نیست. خبری از ازدحام در میوه فروش‌ها و صف نان نیست! خبری از نبض همیشگی جامعه نیست... هیچ خبری نیست جز خبرِ نحس کرونا و کرونا و کرونا...

 

پ.ن: شاید از معنوی ترین هدیه های روز پرستارم، این کتاب از مسجدِ نزدیک بیمارستان بود. دم بچه های مسجدالرضا (ع) گرم خدا خیرتون بده...
در ساعت بیداری شیفت شب تمومش کردم؛)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۱۵
راهی به سوی نور

راستش را بخواهید


خجالت می کشم، روز شما را به من تبریک می گویند.

من کجا؟ شما کجا؟

سختی هایی که من تحمل می کنم کجا؟ مصیبت شما که «عظم رزیه» و «عظمت مصیبتک» است کجا؟

سکوت ظاهر و صبر همراه غر زدن های در خفای من کجا؟ صبر جمیل شما کجا؟

دیدن های من کجا و «رایت جمیل» شما کجا؟

مرهم روح و ‌روان و جسم بودن شما کجا؟ عشق و ایثار و‌فداکاری شما کجا؟ عبادت و خلوص و ایمان شما کجا و من حقیرِ مسکینِ مستجیرِ ضعیف کجا؟


اگر شما عیار و‌ مقیاس سنجش پرستار باشید، پس وای به حال پرستاران...احتمالا اشتباهی رُخ داده، یک اشتباه زیبا...

روزتان مبارک بانو....


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۰۴
راهی به سوی نور