راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید حمیدرضا برقعی» ثبت شده است

#تحیّر

#مثنوی #غزل_علوی#

حمیدرضا_برقعی#

فصل_پنجم

 

 

خبر این است به سردار بگو برگردد 

از دم خیمه‌ی کفار بگو برگردد

خبر این است که کر می‌کند آدم را ؛ کر

طبل تو خالی این فرقه‌ی سرسام‌آور

خبر این است که پیمان شکنی‌ها علنی‌ست

داستان اُحد و تنگه و پیمان‌شکنی است

لشکر اهل حق از وادی حق برگشته

رو به روی تو کسی نیست؛ ورق برگشته 

آه برگرد که پیکار میان خود ماست

پسر هند جگرخوار میان خود ماست

آه برگرد که پشت سرِ تو دشمن توست 

و جهاد تو در این لحظه نجنگیدن توست

مکر دنیا نکند ختم به خیرت نکند

بر حذر باش که تصمیم، زبیرت نکند

گاه باید که در آشوب زمان پنهان ماند

بین خاکسترِ خاموش شده، سوزان ماند

مثل آن روز که در کوچه علی هیچ نگفت

مثل آن روز که می‌سوخت ولی هیچ نگفت

مثل مقداد که شمشیر به کف توفان بود

چشم در چشم علی منتظر فرمان بود

قصّه‌ی فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست

مثل دستان یدالله زبانم بسته‌ست

آن‌چه این طایفه خواندند بگو قرآن نیست

آن‌چه بر نیزه نشاندند بگو قرآن نیست

آن که در شعله‌ی در سوخت، همان قرآن بود

همچنان شعله می‌افروخت، همان قرآن بود

آه برگرد که پیمان‌شکنی پیرش کرد

داغ عمّار و اویس قرنی پیرش کرد

می‌رود قصه‌ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام ...

💚💚💚💚

تازه این اول قصه است حکایت باقیست

ما همه زنده برآنیم که #رجعت باقیست

رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد

عرش را غرق #تحیر کند و برگردد

دیر یا زود ولی می‌رسد از راه آخر

یک نفر عین #علی میرسد از راه آخر

مینویسم که شب تار سحر می‌گردد

👈یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد ...

#‌اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۸
راهی به سوی نور

#رقعه

#سید_حمیدرضا_برقعی


قسم به معنی «لا یمکن الافرار» از عشق

که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رایت إلا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سر سرای خداوند می روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

زهیر گفت حسینا!بخواه از ما جان 

حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر...

رقعه

پ.ن: این شعر عجیب وصف حال «شهید حججی» هست...خدایش بیامرزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۵۰
راهی به سوی نور

نشاندی روی زخم کهنه‌ی من مرهم خوبی

حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

جهان، این هیچ سر درگم، فریبم داد با گندم

برای دفعه‌ی چندم نبودم آدم خوبی

گریزان از همه دنیا خودم را یافتم اینجا

خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی

رها کردی مرا از غم، نشاندی جای آن غم، غم

غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی

شلوغی ضریح تو عجب آشفته گیسویی ست

سپیدی ها، سیاهی ها چه در هم برهم خوبی

تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر

همان وقتی که می میرم عجب می میرم خوبی..

سید حمیدرضا برقعی


عیدت برهمه مبارک....


پ.ن: دل کی هست که بگه الان امام رضا(ع) نمی خواد؟

 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۱۲
راهی به سوی نور