راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برلین» ثبت شده است

#دهکده_خاک_بر_سر
#فائضه_غفارحدادی
روایتی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان(با شرح ۴سفر اجباری)
#نشر_سوره_مهر

بنر یک خانم چادری روی یکی از ساختمان های دور محوطه مجذوبمان می کند. اولش که فکر می کنیم توی تبلیغات نمایندگیِ مجلسِ این ها هم، باید عکس با چادر چاپ شود! ولی نزدیک که می شویم برای طرز فکر مردم دنیا افسوس می خوریم. عکس «سکینه محمدی» است. زنی که در ایران پس از خیانت به شوهرش با همدستی همان مرد او را به قتل رسانده و الان قرار است اعدام شود. زیرش به انگلیسی نوشته که برای آزادی قربانیان حقوق بشر کاری بکنیم! 
آن هم اینجا. جلوی چشم خدای تیبر که «تیبر» ش سال ها محل پرت شدن لاشه ی زندانیان و بردگان رومی بوده. جلوی چشم قیصر، که وقتی سرزمین گُل (فرانسه ی امروزی) را فتح کرده جارچیان جار می زده اند که ای مردها اگر می خواهید همسرانتان از گزند قیصر در امان باشند به پایشان قفل بزنید تا از خانه بیروم نیایند! اینجا جلوی چشم ما که همین یکی دوساعت قبل آداب حقوق بشر را توی کلوسئوم آموزش دیده ایم (اشاره به نبرد گلادیاتور ها). فکرش را بکنید!

 


پ.ن: گفته بودم خوندن سفرنامه دوست دارم؟ 
سفرنامه ی جالبی بود، از زاویه دید یک مادر، و کمی آغشته به طنز

پ.ن۲: دیگه دارم تصمیم می گیرم، خاطرات نوشته شده ی سفرهام رو‌ جدی تر بگیرم:)

پ.ن۳: وجه تسمیه کتاب اشاره به دهکده ای در لوزان هست که به خاطر احداث مترو و تخلیه خاک حفاری، خاک بر سر شده و از بین رفته؛)

و جالبه که اسم کتاب سفرنامه کربلای همین نویسنده، سر بر خاک دهکده است...آخه آدم اینقدر خوش ذوق؟

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۳۵
راهی به سوی نور

ببخشید میشه بدونم برای چی راننده ها اعتصاب کرده ان؟

راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت:«این یه موضوع ملیه، به خارجیا ارتباطی نداره»


پ.ن: البته این بحث قبل از ملی و غیر ملی بودن، مسئله حق و ناحق بودنش مخدوشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۵۹
راهی به سوی نور