راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقای سلیمان می شود من بخوابم» ثبت شده است

#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم_؟

نویسنده: #سید_محمدرضا_واحدی

ناشر: #تارونه


آخه دختر! اون خدایی که تو بهش اعتقاد داری، این قدر سخت گیر نیست و شرایط رو درک می کنه...خودش برای نمازی که نمی دونم چه خاصیتی داره،از ظهر تا غروب فرصت داده...بزار وقتی رفتی خونه،این پنج شش رکعت رو به کمرت بزن.

مریم خندید،قیافه اش با تمام دلخوری که داشتم، تو دل برو بود. پبشانی اش را چسباند به پبشانی من:

-پنج شیش رکعت،نه آباجی! هشت رکعت باید به کمرت بزنی...ها بعله...


داستان درباره ی پسری ارمنی است که براساس اتفاقاتی قبل از تولدش و زندگی در کنار مسلمانان به دانستن دین اسلام علاقه مند می شود...در این بین عاشق دختر همسایه شان نغمه هم هست و‌نمی خواهد که تغییر دینش به خاطر این عشق باشد...

داستان روند تغییر این دو نفر است...همانقدر که روبیک لحظه به لحظه بیشتر نزدیک اسلام می شود،نغمه دورتر می شود...

تا اینکه اتفاقی نغمه را وادار به دانستنی های بیشتر از زندگی اش می کند...

آقای سلیمان می شود من بخوابم؟

پ.ن: چیز خاصی به ذهنم نمیاد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۳۳
راهی به سوی نور