راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




...ماشین دومی را می گیرم و می گویم: «مسجد مباهله؟» نمی شناسد. 

اسم دومش را می گویم: «مسجد الاجابه». توافق می کنیم و سوار می شویم.

.

.

‌ الغرض که نجرانی ها توی کَتشان اسلام محمد عزیز ما نمی رود که نمی رود. قبول نمی کنند و محمد مهربان ما پیشنهاد مباهله می‌دهد. حالا مباهله یعنی چه؟ عرض می‌کنم.

رسول نازنین ما که دید این‌ها به هیچ صراطی مستقیم نیستند، گفتند نقلی نیست. در فلان روز وعده کنیم، شما بیایید و زنانتان و فرزندانتان و جانتان! ما هم به همین منوال! می‌رویم یک جایی زیر آسمان خدا و قسمش می‌دهیم عذابش را بر آن‌ها که باطل اند و دروغگو، نازل کند. نجرانی ها هم قبول می کنند.

روز مباهله نبی مکرم ما دست حسنین (علیهما السلام) را می‌گیرد و با فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) می‌آیند سر قرار. نجرانی ها خودشان می آیند و وقتی می بینند او با همه پاره های تنش آمده، می ترسند. می‌بینند کار بیخ پیدا کرده. دستی را می کشند، می گویند این با همه چیزش آمده، اگر بر حق نبود و راست نمی گفت، خطر نمی کرد که عذاب خدا را به جان خود و خانواده‌اش بخرد. قبول می‌کنند که با شرایطی در حکومت محمد (ص) زندگی کنند و محمد (ص) مهربان هم پذیرفت.

حالا فهمیدید چرا مسجد مباهله را تحویل نمی‌گیرند؟ 

داستان سر همان «انفسنا» است که توی قرآن آمده و نمی توانند کتمانش کنند. من می‌گذرم شما هم بگذارید. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.

 

بخشی از کتاب خال سیاه عربی

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۸
راهی به سوی نور

#صبر

#دکتر_عبدالحمید_دیالمه

ضابطه حرکت بر صراط مستقیم

 

ما اگر در این مرحله پایانی، احیاناً بُغض معاویه را در نظر داشته باشیم و نه حُبّ علی را، کار خراب می‌شود؛ چون مبارزات ما دو شکل دارد: گاهی به دلیل حُبّ علی کار می‌کنیم، اما گاهی به دلیل بغض معاویه!

 آیا اساساً می دانیم تفاوت این دو در چیز؟

 بُغض معاویه الزاماً حُبّ علی را به همراه ندارد؛ یعنی ناراحتی و خشم ما از معاویه، دلیلی بر داشتن محبت علی علیه السلام نیست؛ مثل خوارج. آن‌ها همان گونه که نقشه کُشتن علی را کشیدند، نقشه کشتن معاویه و عمروعاص را هم کشیدند. این‌ها بُغضی دارند که علی یا معاویه برایشان فرقی نمی‌کند، هر دو را می کشند. ولی زمانی هست که فرد به دلیل داشتن حُبّ علی علیه السلام می‌جنگد و قتال می کند. در آن زمان است که حُبّ علی، حتماً بغض معاویه را هم در درون خودش دارد؛ یعنی امکان ندارد در اسلام در کنارِ شعار توَلّی، تبَرّی نباشد.

 

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۰۰
راهی به سوی نور

سید حسام الدین ۱۳ساله است، اما به خاطر بیماریش حدودا ۸,۹ساله به نظر می رسه، تشخیص بیماریش یه چیزی شبیه فلج جسمی هست.

برای عمل انحراف زانوهاش تو بخش ما بستری بود، از سه شنبه که عمل کرده بود دائم ازم می پرسید: خاله من کی مرخص می شم؟

منم هر بار می گفتم: زود، خیلی زود...

قرار بود پنجشنبه ترخیص بشه، وقتی فهمید، اصرار داشت که صبح خیلی خیلی خیلی زود ترخیصش کنیم.

دیشب (چهارشنبه شب) که رفتم بالا سرش برای پانسمان، گفت خاله میشه پنجشنبه بعد شام ترخیص بشم؟!

تعجب کردم

بهش گفتم تو نبودی می گفتی صبح زود می خوای مرخص بشی؟ چی شد یه دفعه؟!

گفت:  آخه از آشپزی که برام شام آورده پرسیدم که شام پنجشنبه چیه و گفته ماکارونی هست. می خوام بمونم اونو بخورم!

.

.

‌.

 

یاد خودم افتادم

چه وقت هایی که با اصرار و التماس از خدا چیزی رو طلب کرده بودم و به دست آوردنش برام مهم بود، اما چیزهایی با ارزش های پایین تر اومدن و  جای خواسته های اساسی رو برام پر کردن. 

چه وقت هایی که لذت چیزهای کوچک تر باعث فراموشی لذت های بزرگ ترم شد و بهشون قانع شدم...

چه وقت هایی که...

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ

 

ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﻳﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﻭ ﺑﺎﺯﻱ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﻔﺖ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻤﺸﺎﻥ ، ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

سوره مبارکه ی اعراف، آیه شریفه  ٥١

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۰ ، ۰۸:۴۵
راهی به سوی نور

حکایت #دست هایش

 

بعید بدانم این همزمانی با سالروز ترور نافرجامش برنامه ریزی شده باشد، اما من چقدر یاد توان و قدرت و شکوه دست هایش افتادم...همان دستی که در بمب گذاری کار کردش را از دست داد و شاید اصلا از همان زمان بود که قدرت معنوی حرکت دنیا را به او عطا کردند، که دنیا نخواهد و جلویش بایستد اما او دست در دست خدایش پیشران حرکت های امید بخش جهان شود....

حالا باز هم دست‌هایش ماجرا آفرین شده اند، هم او که چون کوه مقاوم و مطمئن برای صرف واژه ی «ما می توانیم» این بار دست های خودش را جلو آورده است...

بابرکت تر از این دست ها مگر پیدا می شود در جهان؟

 

پ.ن : اللهم احفظ قائدنا خامنه ای...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۰ ، ۰۳:۳۹
راهی به سوی نور

هو العزیز ذو انتقام

 

آن روز که آمدیم برای تشییع

همان روز که آقا اشک ریختند بالای پیکرتان!

می دانستم که چنین روزهایی در پیش است

تا بوده چنین بوده

بعضی خون ها بهای سنگینی دارند

مثل خون حسین (ع)...

هزار سال است که می جوشد و مرز آزاده و فاجر تعیین می کند

مثل خون جهان آرا ها که ضامن فتح خرمشهر شد

مثل خون صیاد ها که طومار منافقین را در هم پیچید

بعضی خون ها همیشه تازه اند

همیشه روانند

و خون شما آنقدر سنگین است که رژیم غاصبی چون اسراییل را از ریشه بخشکاند

نه...بلکه ریشه تمام صهیونیسم را نابود کند.

چند روز پیش؛ بهار آزادی بود و جای شما و تمام یارانتان خالی؛

کاش شما بودید و می دید که جوانان فلسطینی چطور با عزت از پیش چشم سربازان صیهونیستی ذلیل، می گذشتند. 

چه صفایی داشت دیدن مسجد الاقصی در آن حال و هوا...

 

اما این شروع کار است.

رویای شما نابودی کامل ظلم بود.

و دیر نیست آن روز ...

درخت های زیتون رسیده اند و طور سینا تشنه دیدار کلیم است...

سنگ ها را موشک کردید و موشک ها، نشانه رفتند قلبِ سیاهی را ...

و کاش بودید و می دید...البته شما زنده اید، می بینید..

کاش ما بودیم و شما را می دیدیم که چطور در قهقهه مستانه تان عند ربهم یرزقون هستید

دعایی کنید برای ما جاماندگان

دعایی کنید برای ما کنعانیان یوسف ندیده

دعایی کنید برای ما که سودای سقوط فرعون در سر داریم و سرگردان صحرای عرفات یار هستیم

دعایی کنید که کار تمام شود و صاحب بیاید و آن روز ما باشیم و شما باشید و حضرت آقا 

و نماز ظهری به یاد نماز ظهر سید الشهدا در صحن مسجد الاقصی بر پا کنیم اقتدا به امام موعود...و بعد از آن ما باشیم و حضرت یار و روضه ی ارباب...

ان شا الله...

 

 

 

#خرمشهر آمدیم

#کربلا می آییم

#قدس خواهیم آمد

 

س.ایزدبخش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۲۷
راهی به سوی نور

#ما_طلبکاریم

#نعیمه_اسلاملو / #محمدحسن_زمان_وزیری

 #انتشارات_تلاوت_آرامش

 

 

و "ما طلبکاریم" از تفکری که بدون در نظر گرفتن انسانیت زن، او را تنها در جسمش خلاصه کرده و برای بهره‌جویی و سود‌جویی هر چه بیشتر، او را وارد عرصه رقابت‌های سنگین و بی‌حد و مرز بر سر زیبایی‌های جسمی و جنسی‌اش می‌کند.

و بدیهی‌ترین حقوق‌اش را که هماهنگ با فطرت و خلقت ویژه و ارزشمند زن و مایه آرامش اوست از او سلب می‌کند

و در آوارگیِ زن میان فلسفه بی اساس و بنیان غرب و دنیای مادی، تنها حقیقت فلسفه الهی است که می‌تواند روشنای راهی دقیق برای سعادت و خوشبختی یک #زن باشد.

حقیقتی که خود، گاهی زیر نگاه‌های افراط‌گرایانه و منحط، پنهان مانده و شاید کمتر به آن پرداخته شده‌است.

و اکنون وقت آن رسیده‌است که جایگاه واقعی زن را بازیابی، معرفی و مطالبه کنیم

زیرا این ما هستیم که با اندیشه‌های ناب الهی از اندیشه‌ی تحقیرکننده غرب در مورد زن طلبکاریم!

 

پ‌ن) این کتاب،با ذکر نظرات و عملکرد غربی‌ها درباره زن و دیدگاه اسلام و انقلاب اسلامی در این زمینه،

در پی مقایسه‌ی این دو نگاه به زن و جایگاه و کرامت اوست

و نتیجه گیری را به مخاطبان واگذار کند.

پ‌ن) این موضوع انقدر مهم و زیربنایی هست

که بهش زیاد پرداخته شده در غالب تبلیغات، شعارها ، مقاله‌ها و جنبش‌ها ، تهاجم فرهنگی و شبهه پراکنی و ...

و معمولا تا اسلام میاد دیدگاه خودش رو روشن کنه براشون، هجمه‌های شدیدی رو در پی داره

و بهش حمله میکنن

تا ذهن‌ها از پوچیِ محتوا و ادعای اون‌ها منحرف بشه

(شنیدی میگن بهترین دفاع حمله‌‌س؟)

و حقیقت متعالی اسلام تو این زمینه هم مورد غفلت و تحریف واقع بشه.

اینه که چه در غالب ادم جست‌جوگر،

چه ادم پایبند،

چه ادم مخالف به این مبانی 

باید مطالعه و تحقیق کرد

منصف و حق‌جو بود

تا راه روشن بشه ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۴۲
راهی به سوی نور

بنام او
و به یاد سردار بی دست...

نمی‌گذارند داغ کهنه شود، فروکش کند، بعد زخم بزنند...
البته تقصیر آن ها نیست، داغ تو کهنه نشدنی است.
 فلسفه «لا تبرد ابدا» همین است. در صفین نبودیم ولی زجر علی را حس کردیم از بی بصیرتی.
 تاریخ کم به خود ندیده از این قبیل سیاست های پوچ و کپک زده. پیش از این خوانده بودم اما تازه می‌فهمم شمشیر بر گردن علی بگذراند و به مالک بگویند برگرد یعنی چه؟
مالکی که مرد میدان بود! 
مالکی که در یک قدمی معاویه شمشیر به دست هایش التماس می کرد برای فرود...
و مرد میدان برگشت و کار به مذاکره کشید.
ای کاش مالک برای مذاکره می رفت. ای کاش مرد میدان را برای دیپلماسی پیش می فرستادند.
اما زخم خوردند از این دیپلماسی های بی مرد میدان و این میدان های بی دیپلمات!
غرض باز کردن زخم ناسور تاریخ نیست. همه می‌دانیم چه شد. همه می‌دانیم که ابوموسی اشعری ها چگونه به عمروعاص ها باج دادند و سقوط کردند. همه می‌دانیم مالک ها ساکت ننشستند جز به شهادت، همه می‌دانیم کمر علی (ع) را داغ مالک خم کرد. همه می‌دانیم آن تیغی که آن روز بر گردن معاویه فرود نیامد در محراب با فرق علی (ع) چه کرد، چگونه زهرش را به جگر سوخته حسن(ع) ریخت. در کربلا شرمش آمد که گلوی حسین را ببرد، اما برید...
دنیا اینگونه است، «فسیروا فی الارض های» قرآن اینجا به کار می آید. که بروی ببینی چه گذشت بر سر ملت هایی که از خوف حق طلبی به پشت میز های مذاکره پناه بردند...

 


حاج قاسم؛ روحت شاد، مرد میدان! 
چه نعمتی بودی نمی‌دانستیم
چه امنیتی بودی درک نمی کردیم
چه تسلایی بودی نفهمیدیم
« تعز من تشا» معنی اش تو بودی! 
 اشک هایی که از جان دل می جوشید. وای به حال آنکس که «تذل من تشا» شود!
 حتما که دشمن تمنا داشت حتی شده امان نامه برایت بفرستد که دست از میدان بکشی؛ حتما که هر چه می خواستی دو دستی تقدیمت می کرد اگر کمی از گره ابرو هایت باز می کردی...
اما شما یک عمر نوکر دربار علمدار کربلا بودی...شما سیراب از عشق ابالفضل بودید،
و آنکس که درس ادب نزد عباس بن علی (ع) آموخته باشد امان نامه ی دشمن را پاره خواهد کرد.
و جالب اینجاست، انگار که دیپلمات های میدان رمیده فراموش کرده اند؛
همان کروات زده های پشت میز مذاکره که با لبخندی مهربان در انتظار صلح جهانی هستند، همان ها شبانه شما را به خاک و خون کشیدند تا میدان از مرد ها خالی شود و فرصت جولان برای نامرد ها پیدا شود.
اما هیهات که قواره ی نامردان به میدان حق طلبی نمی خورد و
هیچگاه زمین خدا از مالک های علی دوست خالی نخواهد ماند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۱۲
راهی به سوی نور

کاش یه روز بتونم عمق احساسم و افتخارم از زندگی در حکومت اسلامی ایران رو بگم.... 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۱۰
راهی به سوی نور

#از_چیزی_نمی‌ترسیدم

زندگی نامه خودنوشت شهید قاسم سلیمانی

 

به محض ورود به کرمان، به علی یزدان پناه نشان دادم. گفت: «این عکس آقای خمینی است». با تعجب سوال کرد: «از کجا آوردی!؟ اگر تو را با این عکس بگیرند، پدرت رو درمیارند یا می‌کُشندت». جرات و شجاعت عجیبی در وجودم احساس می‌کردم. ساواک را حریف کاراته ی خودم فرض می کردم که به سرعت او را نقشِ زمین می کنم! آن‌قدر وجودم مملو از نشاط جوانی بود که ترسی از چیزی نداشتم. حالا من یک «انقلابیِ دوآتیشه» شدیدتر از علی یزدان پناه بودم و بدون ترس از احدی بی محابا حرف میزدم.

 

 

پ.ن: در ابتدای کتاب از زبان فرزند شهیدسلیمانی این طور میخوانیم:

او برای دقیقه‌های زندگی‌اش برنامه داشت. ساعت‌های کاری و فشردگیِ مسئولیت هایش، بیشترِ اوقات وقتی برای امور شخصی‌اش باقی نمی‌گذاشت؛ اما یک چیز در این میان استثنا بود: مطالعه کردن و نوشتن. حاج قاسم، هم خودش و هم ما بچه‌هایش را موظّف به خواندن می دانست. دایره‌ی کتاب‌های انتخابی‌اش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتاب‌های تاریخی و سیاسی و از خاطره‌ها و شرح حال‌ها تا کتاب‌های نظامی. روش خواندنش هم، در نوع خود، جالب بود: کتاب را با دقت می خواند. بر ابتدا و میانه و انتهای کتاب یادداشت می‌نوشت. گاهی حتی یادداشت‌های مفصّل ترش را در دفتر جداگانه‌ای ثبت می‌کرد. بسیاری کتاب‌ها را با ماژیک رنگی نشانه‌گذاری می‌کرد و خط می کشید، بله، این‌طور با کتاب ها مأنوس می شد.

 

پ.ن: می دونید که؟ دوره شاه آزادی مطلق بوده! حتی به عکسی که داشتی هم کاری نداشتن و نمی کشتن کسی رو😂

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۳۰
راهی به سوی نور

#خانواده

#مقام_معظم_رهبری

به سبک یک جلسه ی مطول مطوی در محضر مقام معظم رهبری

 

خانواده، کلمه‌ای طیّبه است. کلمه‌ی طیّبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود آمد، مرتب از خود برکت و نیکی می‌تراود و به پیرامون خودش نفوذ می‌دهد. کلمه‌ی طیّبه همان چیزهایی است که خدای متعال آن را با همان اساس صحیح بشر اهدا کرده...

جامعه‌ی اسلامی، بدون بهره‌مندی کشور از نهاد خانواده‌ی سالم، سرزنده و با نشاط، اصلاً امکان ندارد پیشرفت کند. بالخصوص در زمینه‌های فرهنگی و البته در زمینه‌های غیرفرهنگی، بدون خانواده‌های خوب، امکان پیشرفت نیست. پس خانواده لازم است، حالا نقض نشود که شما می‌گویید در غرب خانواده نیست؛ پیشرفت هم هست. آنچه که امروز در ویرانی بنیاد خانواده در غرب روز به روز بیشتر دارد. نمودارهایش ظاهر می‌شود، اینها اثرش را خواهد بخشید؛ هیچ عجله‌ای نباید داشت. حوادث جهانی و حوادث تاریخی این‌جور نیست که زود بازده و زوداثر باشد؛ اینها به‌تدریج اثر خواهد گذاشت، کما اینکه تا حالا هم اثر گذاشته. آن روزی که غرب به این پیشرفت‌ها دست پیدا کرد، در آنجا هنوز خانواده سرجای خودش بود؛ حتی مسئله‌ی جنسیت با همان رعایت‌های اخلاقیِ جنسی- البته نه به شکل اسلامی، بلکه به شکل خاص خودش- وجود داشت. اگر کسی با معارف غربی آشنا باشد، هم در اروپا و هم بعداً در آمریکا این را می‌بیند و مشاهده می‌کند. این مسئله رعایت‌های اخلاقیِ دو جنس نسبت به یکدیگر، مسئله‌ی حیا، پرهیز از تهمت، اینها چیزهایی بود که آن روز یک زمینه‌هایی فراهم شد و به اینجا رسید. وضع امروز هم فردای بسیار تلخ و سختی را برای آنها رقم می‌زند،

اینی که می‌بینید غربی‌ها در داخل کشورهای شرقی، کشورهای اسلامی، کشورهای آسیایی، این همه سعی می‌کنند شهوت‌رانی را رواج بدهند، برای چیست این؟ یکی از عللش همین است که می‌خواهند با این کار خانواده‌ها را متلاشی کنند تا فرهنگ اینها را تضعیف کنند تا بتوانند سوار اینها بشوند. چون یک ملتی تا فرهنگش تضعیف نشود، کسی نمی‌تواند او را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار او بشود و او را براند. آن چیزی که ملت‌ها را بی‌دفاع می‌کند، دست اجانب اسیر می‌کند، از دست دادن هویت فرهنگی‌ست. این کار هم، با برهم خوردن بنیاد خانواده‌ها در جامعه، آسان می‌شود برای استعمارگرها و دشمن‌ها...

 

پ.ن: از بین تمامی کتاب هایی که یا موضوع خانواده خوندم، به جرأت می تونم بگم، موجزترینِ در عین حال کامل ترین، منطقی ترین، متناسب فطرت ترین، روشن‌فکرانه ترین و... این کتاب بود.

خدا حفظ کنه رهبر به این عالمی و دانایی و روشنفکری رو...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۲۵
راهی به سوی نور